فهرست مطالب

مجله پرستاری گروه های آسیب پذیر
سال چهارم شماره 4 (پیاپی 13، زمستان 1396)

  • تاریخ انتشار: 1396/12/10
  • تعداد عناوین: 3
|
  • تکتم تهرانی زاده، مهرداد فتحی*، تیمور درزابی، کیوان حجازی، حسین ناصری صفحات 1-18
    مقدمه
    یکی از مشکلات مرتبط به سلامت جوامع، افزایش شیوع بیماری کبد چرب غیر الکلی و عوارض ناشی از آن است.
    هدف
    هدف از انجام این پژوهش، بررسی تاثیر هشت هفته تمرین هوازی بر سطح پروتئین شوک گرمایی 70، آنزیم های کبدی و مقاومت به انسولین در زنان سالمند مبتلا به کبد چرب غیرالکلی بود.
    روش
    در این مطالعه ی نیمه تجربی، تعداد20 زن سالمند به روش نمونه گیری در دسترس و هدفمند انتخاب شده و  بطور تصادفی به دو گروه آزمون (10نفر) و کنترل (10نفر) تقسیم شدند. برنامه تمرین هوازی شامل 8 هفته تمرینات هوازی، هر هفته 3 جلسه و هر جلسه به مدت 35 تا 50 دقیقه با شدتی معادل 55 تا 60 درصد حداکثر ضربان قلب ذخیره اجرا شد. قبل و بعد از اتمام مداخله هشت هفته تمرین هوازی، سطوح پروتئین شوک گرمایی 70 (HSP70)، آنزیم های کبدی، گلوکز، انسولین و مقاومت به انسولین ارزیابی شد. برای مقایسه ی میانگین های درون و بین گروهی به ترتیب از روش آزمون تی استیودنت همبسته و تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج در سطح معنی داری 05/0≥p آزمایش شدند.
    یافته ها
    هشت هفته برنامه ی تمرین هوازی منجر به افزایش سطح HSP70 (از 34/0±11/1 به 07/0±50/1 نانوگرم بر دسی لیتر) و کاهش معنی داری آلانین آمینوترانسفراز(ALT) (از 05/1±60/76 به 11/1±30/66 واحد بر لیتر)، آسپارتات آمینوترانسفراز (AST) (از 05/2±00/48 به 80/2±90/45 واحد بر لیتر)، گلوکز، انسولین و شاخص مقاومت به انسولین در زنان سالمند مبتلا به کبد چرب غیرالکلی شد. میانگین های بین گروهی در متغیرهای ALT، AST، گلوکز، انسولین و شاخص مقاومت به انسولین در بین دو گروه تفاوت معنی داری داشت.
    نتیجه گیری
    هشت هفته تمرین هوازی، تاثیر مطلوبی بر سطوح پروتئین شوک گرمایی 70، آلانین آمینوترانسفراز، آسپارتات آمینوترانسفراز، گلوکز، انسولین و شاخص مقاومت به انسولین در زنان سالمند مبتلا به کبد چرب غیرالکلی دارد و می تواند به عنوان پروتکل تمرینی مناسب برای حفظ سلامتی در این افراد مورد استفاده قرار گیرد.
    کلیدواژگان: پروتئین شوک گرمایی70، تمرین هوازی، آنزیم های کبدی، مقاومت به انسولین، سالمندی
  • آناهیتا خدابخشی کولایی*، مجتبی فتحی می آبادی، مرجان مجرب صفحات 19-26
    مقدمه
    کم توانی ذهنی تمام جنبه های زندگی یک فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. از این رو، برنامه های آموزشی مهارت های خودیاری می تواند در کاهش اضطراب و پرخاشگری این افراد  به هنگام کاربرد آن مهارت موثر باشد.
    هدف
    این پژوهش با هدف بررسی اثر آموزش مهارت های خودیاری لباس پوشیدن بر کاهش اضطراب و پرخاشگری پسران نوجوان کم توان ذهنی مقیم در مرکز نگهداری نسیبه شهر ملایر انجام شد.
    روش
    پژوهش حاضر، از نوع نیمه تجربی با پیش و پس آزمون با گروه کنترل است. 32 پسر کم توان ذهنی به صورت نمونه گیری در دسترس از مرکز نگهداری پسران معلول ذهنی نسیبه شهر ملایر در سال 1395 انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش، برنامه های خودیاری را در طی 13 جلسه به صورت هفته ای یکبار و به مدت زمان 45 دقیقه دریافت کردند. ابزارهای پژوهش شامل: پرسشنامه پرخاشگری کودک نلسون و مقیاس اضطراب اسپنس بودند. برای تجزیه و تحلیل آماری داده ها از تحلیل کوواریانس استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج پژوهش، تفاوت آماری معنی داری بین نمرات پرخاشگری پیش آزمون (92/15 ± 06/97) و پس آزمون (96/8±59) در گروه آزمایش نشان داد(0001/0P=). همچنین، تفاوت آماری معنی داری در نمرات اضطراب پیش آزمون (11/35±31/100) و پس آزمون (65/4±06/66) در پسران کم توان ذهنی قبل و بعد از آموزش مهارت های خودیاری وجود داشت(0001/0P=).
    نتیجه گیری
    نتایج نشان داد که آموزش مهارت های خودیاری لباس پوشیدن موجب ارتقای مشکلات رفتاری چون اضطراب و پرخاشگری در کودکان کم توان ذهنی در حین تعویض لباس شده است. از این رو به مربیان و روان شناسان شاغل در این مراکز پیشنهاد می شود که با آموزش مهارت های خودیاری، به کاهش اضطراب و پرخاشگری این افراد کمک کنند.
    کلیدواژگان: مهارت های خودیاری، اضطراب، پرخاشگری، کم توان ذهنی
  • مهستی گنجو*، فرامرز کوشش صفحات 32-45
    مقدمه
    جایگاه مهار سلامت یک مفهوم روان شناختی است که منعکس کننده باورهای فرد در خصوص محدوده یا گستره ای است که در آن پیامدهای زندگی انسان بوسیله ی رفتار وی تبیین می شود. ناباروری به عنوان یک مشکل اساسی در زنان، نیازمند یک نگاه ویژه و کمک های حرفه ای به آن هاست. در این موقعیت حساس از زندگی زوج نابارور، نقش پیش بینی رفتارهای بهداشتی آن ها در پیگیری درمان قابل توجه است.
    هدف
    این مطالعه با هدف تعیین مولفه های سه گانه جایگاه کنترل سلامت در زنان نابارور و ارتباط این مولفه ها با برخی از ویژگی های مردم شناختی آنها انجام شده است.
    روش
    پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی- تحلیلی از نوع مقطعی است. جامعه پژوهش را 200 نفر از خانم های نابارور مراجعه کننده به مرکز باروری وناباروری امیدخلیج فارس بوشهر که شرایط ورود به پژوهش را داشتند تشکیل دادند. نمونه گیری به روش در دسترس انجام شد. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل فرم مشخصات جمعیت شناختی و پرسشنامه چند وجهی جایگاه کنترل سلامت بود. پس از جمع آوری اطلاعات، داده ها به وسیله نرم افزار SPSS ویرایش 18 مورد تجزیه تحلیل آماری قرار گرفت.
    یافته ها
    بر اساس نتایج حاصل از این مطالعه، بیشترین میانگین امتیازها مربوط به مولفه باور درونی با میانگین و انحراف معیار 47/4± 31/27 بود. میانگین و انحراف معیار امتیاز مولفه افراد موثر و شانس به ترتیب 8/4 ± 66/23 و 12/5 ± 08/18 بود. نتایج پژوهش نشان داد که میانگین نمرات مولفه باور درونی در زنانی که تحصیلات دانشگاهی داشتند بیشتر از بقیه گروه های تحصیلی و در زنانی که تحصیلات سیکل داشتند کمتر از دیگر گروه های تحصیلی بوده است. همچنین میانگین نمرات مولفه شانس زنانی که تحصیلات ابتدایی داشتند به صورت معناداری بیشتر از زنانی بود که تحصیلات دانشگاهی داشتند (05/0P˂). میانگین نمرات مولفه باور درونی در زنانی که وضعیت اقتصادی خانواده آن ها متوسط بود به صورت معناداری بیشتر از زنانی بود که از وضعیت اقتصادی ضعیف برخورداربودند (049/0P=). آزمون همبستگی پیرسون نشان داد که بین مولفه ی شانس و سن، همبستگی آماری مستقیم و معنی دار وجود دارد (003/P=).
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج، زنان نابارور شهر بوشهر که برای درمان مراجعه می کردند دارای میانگین نمره بالاتری از محور کنترل درونی نسبت به محورکنترل بیرونی بودند. از میان متغیرهای جمعیت شناختی مشخص ترین ارتباط بین سطح تحصیلات و جایگاه کنترل سلامت دیده شد؛ بنابراین آموزش می تواند افراد را به سمت محور درونی سلامت سوق دهد و شاید این مسئله باعث می شود افراد با سطح آموزش بهتر، مسائل مرتبط با سلامت را بهتر مدیریت کنند.
    کلیدواژگان: جایگاه مهار سلامت، خانم های نابارور، مقیاس چند وجهی جایگاه مهار سلامت
|
  • T. Tehrani zadeh, M. Fathi *, T. Darzabi, K. Hejazi, H. Nasery Pages 1-18
    Introduction
    One of the community health problems is the increase in the prevalence of non-alcoholic fatty liver disease (NAFLD) and its complications.
    Objective
    This study aimed to investigate the effects of eight weeks of aerobic training on HSP70, some liver enzymes and insulin resistance in elderly women with non-alcoholic fatty liver.
    Method
    In this quasi-experimental study, 20 elderly women were selected by convenience sampling method and were randomly assigned into control (n=10) and experimental (n=10) groups. The training included aerobic training with 55-60 HRR% for 35-50 min per session, three times per week for eight weeks. Before and at the end of the intervention, levels of HSP70, liver enzymes and insulin resistance were evaluated. Intra- and inter-group comparisons were made with dependent t-test and ANCOVA, respectively. For all statistical comparisons, the level of significance was set at p<0.05.
    Results
    Eight weeks of aerobic training increased HSP70 (1.11±0.34 vs 1.50±0.07 ng/dl) and decreased ALT (76.60±1.05 vs 66.30±1.11 U/l), AST (48.00±2.05 vs 45.90±2.80 U/l), FBS, insulin and insulin resistance significantly in elderly women with non-alcoholic fatty liver. The mean intragroup variations in ALT, AST, FBS, insulin and insulin resistance were significant.
    Conclusion
    Eight weeks of aerobic training has favorable influence on HSP70, ALT, AST, FBS, insulin and insulin resistance in elderly women with non-alcoholic fatty liver, and can be used as a proper exercise protocol to maintain good health.
    Keywords: Heat shock proteins 70, Aerobic training, Liver enzymes, Insulin resistance, Elderly
  • A. koolaeekhodabakhshi *, M. Fatthi Maeiabadi, M. Mojarab Pages 19-26
    Introduction
    Intellectual disability affects all aspects of individual’s life. Training programs for self-help skills can be effective on reducing anxiety and aggression of people with intellectual disability.
    Objective
    The present study aimed to examine the effectiveness of dressing self-help skills on reducing anxiety and aggression in boys with intellectual disability in Nasibeh Nursing Home, Malayer, Iran.
    Method
    This study was a quasi-experimental study with pre- and post-tests. Thirty-two intellectually disabled boys were selected by convenience sampling at Nasibeh Nursing Home in Malayer, Iran in 2016. They were randomly assigned to control and experimental groups. The experimental group received dressing self-help skills training program for thirteen 45-minute sessions twice a week. The research tools were Spence Children’s Anxiety Scale and Children’s Inventory of Anger (ChIA). Data were analyzed by covariance.
    Results
    Findings revealed a significant difference in aggression between intellectually disabled boys in pre- and post-test (P=0.01). In addition, there was a significant difference between mean scores of anxiety in intellectually disabled boys in pre- and post-test (P=0.01).
    Conclusion
    Self-help skills improve behavioral problems such as aggression and anxiety among intellectually disabled boys. Therefore, it is suggested that these therapeutic interventions be implemented for training and decreasing behavioral problems in intellectually disabled people.
    Keywords: Self-help skills, Anxiety, Anger, Intellectual disability
  • M. Ganjoo *, F. Kushesh Pages 32-45
    Introduction
    Health locus of control is a psychological concept reflecting the individual’s opinion about how one’s life events could be explicated by one’s actions. Infertility, as a basic problem for women, needs a special consideration and professional help. Predicting infertile couple’s health behaviors has a significant role in treatment follow-up at this sensitive stage of their life.
    Objective
    The current study aimed to determine the three components of health locus of control in infertile women and the relationship between these components and some demographic characteristics of these infertile women in Bushehr Omid Persian Gulf Fertility and Infertility Center.
    Method
    This cross-sectional analytical study recruited 200 infertile women who met the inclusion criteria, and were selected by convenience sampling. Data were collected by a demographic and Multidimensional Health Locus of Control Form B questionnaire, and were analyzed in SPSS version 18.
    Results
    Based on the findings of this study, the highest mean score pertained to internal belief component (27.31±4.47), and the lowest to chance component (18.08±5.12). The mean score related to the internal belief of the women with higher education was significantly higher than that in other women. The mean score related to chance in women with elementary education was significantly higher than that in women with high school diploma and higher education (p˂0.005). The mean score related to internal belief in women with moderate economic status was significantly higher than that in women with low economic status. Pearson’s correlation test showed a significant and direct relationship between chance and age (P=0.003).
    Conclusion
    According to these results, infertile women who attended the clinic in Bushehr had a higher mean score in internal locus of control than in external locus of control. The most prominent relationship was observed between the level of education and health locus of control. Therefore, training can lead people toward the internal locus of control. This can help people with better education to manage health-related problems better.
    Keywords: Health Locus of Control, Infertile Women, Multidimensional Health Locus of Control